کد مطلب:102418 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:492

یکتاپرستی و شناخت











توحید چیست و معرفت كدام است؟ هر فرد یا مكتب، حقیقت جهان را به گونه ای خاص شناسایی می كند و هر كس از توحید تلقی مخصوصی دارد، برخی از افراد توحید را در عبادت می بینند و برخی دیگر تنها در اسم و صفت، گروهی به

[صفحه 154]

ذات می پردازند و دیگران در صفات می مانند، فیلسوفان و حكیمان می خواهند از راه حكمت و فلسفه به ذات كلی حقیقت دست یابند و عالمان از راه استقراء و قیاس در راههای پر پیچ و خم وجودش گام بردارند، عارفان طریق سلوك می پویند و عابدان كعبه ی مقصود می جویند، اما هیچ یك به حقیقت ذاتش، آن چنان كه هست، نرسیده، خسته و وامانده، باز گردند و اعتراف كنان به ناتوانی خویش سر خود گیرند.

علی (ع)، شاگرد بزرگوار قرآن و پرورش یافته ی دامان پیامبر گرامی اسلام، برای شناخت پروردگار یگانه اش، از همان راهی حركت می كند و دیگران را به راهنمایی و حركت فرا می خواند كه وحی و رسالت فراخوانده اند.

مردمی كه در كوفه می زیند، دارای سوابق فرهنگی گوناگون و از اقوام و ملیتهای مختلف و دارای گرایشها و خواستهای رنگارنگ هستند، از مسلمانان پاكنهاد نخستین گرفته، تا ایرانیان تازه به اسلام گراییده، مردمی كه سالها تحت تاثیر فرهنگ و تمدن ساسانیان از توحید مزدیسنا به دوگانه پرستی موبدان دنیا پرست منحرف شده بودند و از مردم شام و مصر، با آن سوابق طولانی فرهنگ و تمدن خود، گرفته تا مردم یمن و حبشه و دیگر بلاد و مسیحیان و یهودیان، كه گروهی به تثلیث و گروهی به شرك و دسته ای به تجسم و دسته هایی به توهم وابسته بودند و همگی از دانش ژرف علی (ع) آگاهند و تشنه ی شنیدن حقیقت از زبان او.

یكی از آن افراد، روزی راه بر علی (ع) گرفته می گوید:

«امیرالمومنین پروردگار را برایمان چنان وصف كن كه گویی به چشم او را می بینیم، تا بدان وسیله محبت ما نسبت به او افزون گردد و شناخت ما از او بیشتر».

امیرالمومنین از این گونه تلقی پروردگار خشمگین شد و بانگ برآورد: «همگان در مسجد فراهم آیید». لذا مردم چنان در مسجد گرد آمدند كه جای سوزن انداختن نبود. امیرالمومنین بر منبر فراز شده با چهره ای برافروخته خدای را سپاس

[صفحه 155]

گفت و ستایش كرد و بر پیامبر كه بر او و خاندانش درود باد، صلوات فرستاده آنگاه چنین به سخن آغاز كرد:[1].

«الحمدلله الذی لا یفره المنع و الجمود و لا یكدیه الاعطاء و الجود، اذ كل معط منتقص سواه و كل مانع مذموم ما خلاه. و هو المنان بفوائد النعم و عوائد المزید و القسم، عیاله الخلائق، ضمن ارزاقهم و قدر اقواتهم و نهج سبیل الراغبین الیه و الطالبین مالدیه و لیس بما سئل باجود منه بما لم یسال.»

[صفحه 156]

امیرالمومنین در مقدمه ی خطبه با استادی بیمانندی چنان پروردگار را وصف می كند كه اگر شنونده و پرسش كننده هشیار باشد، پاسخ خود را به روشنی دریافت می كند و این گونه مقدمه چینی را در علم بدیع، «براعت استهلال» می گویند:

سپاس و ستایش ویژه ی الله آن وجود واجبی است كه ندادن و از بخشش خود داری كردن دارایی او را افزون نمی كند و دهش و بخشش او را به ناداری نمی اندازد، چه، هر دهنده ای دچار كمبود می شود جز او و هر كس كه دارا باشد و از بخشش خوداری كند مورد سرزنش قرار می گیرد، بغیر از خدا. او فراهم آورنده ی زمینه ی مساعد برای سود بردن از نعمتها است و بهره ور شدن از سهمهای به اندازه و بیش از اندازه ای كه هر كس از آن برخوردار می شود، آفریدگان روزی خواران او هستند كه روزیهایشان را پایندان كرده است و خورد و خوراكشان را به اندازه ی معین كرده است و راه گروندگان به سوی خود و خواستاران نعمتهایی را كه در پیشگاه او می باشد باز گشوده است و آنچه را كه در برابر درخواست می بخشد، ارزش بخشش آن بیشتر از آن نعمتی نیست كه بدون درخواست می دهد.

«الاول الذی لیس له قبل فیكون شی ء قبله و الاخر الذی لیس له بعد فیكون شی ء بعده و الرداع اناسی الابصار عن ان تناله او تدركه،

[صفحه 157]

ما اختلف علیه دهر فیختلف منه الحال و لا كان فی مكان فیجوز علیه الانتقال. »

نخستین وجودی كه پیش زمانی نداشته است تا چیزی بتواند پیش از او وجود داشته باشد و پسین وجودی كه پس زمانی ندارد تا بتوان گفت چیزی پس از او می باشد و باز گرداننده و راننده ی مردمك چشمانیست كه بخواهند بدو دست یابند یا او را دریابند، روزگاری پی در پی بر او نگذشته است تا بتوان گفت دگرگونی در وجودش راه یافته است و در جایی نبوده است كه جا به جا شدن بر وجودش روا باشد.

«و لو وهب ما تنفست عنه معادن الجبال و ضحكت عنه اصداف البحار، من فلز اللجین و العقیان و نثاره الدر و حصی المرجان، ما اثر ذلك فی جوده و لا انفد ما عنده و لكان عنده من ذخائر الانعام ما لا تنفده مطالب الانام، لانه الجواد الذی لا یغیضه سوال السائلین و لا یبخله الحاح الملحین.»

[صفحه 158]

اگر همه ی گوهرهای زر و سیم ناب را كه كانهای كوهها با دم زدن خود بیرون می دهند و همه ی مرواریدهای پراكنده و مرجانهای درو شده را كه صدفهای دریاها با نشان دادنشان بدانها لبخند می زنند، پروردگار ببخشد، هیچ تاثیری بر بخشندگی او نمی گذارد و نعمتهای او را به پایان نمی رساند، در حالی كه بیگمان به اندازه ای نعمتهای ذخیره شده در اختیار دارد كه درخواست همه ی آفریدگان نیز آنها را به پایان نمی برد، زیرا او بخشنده ای است كه نه درخواست خواستاران دهش او را دچار كمبود و نیستی می كند و نه اصرار اصرار كنندگان وی را به بخل و نظر تنگی می اندازد.

پس از این مقدمه كه برای آماده ساختن ذهن شنوندگان بود و زمینه چینی جهت دریافت بهتر مطلب، امیرالمومنین به پرسش كننده روی كرده، پاسخ او را بطور مستقیم چنین بیان و راه درك و رفتن به سوی او را اینگونه ترسیم می كند:

«فانظر ایها السائل! فما دلك القرآن علیه من صفته فائتم به و استضی ء بنور هدایته و ما كلفك الشیطان علمه مما لیس فی الكتاب علیك فرضه و لا فی سنه النبی، صلی الله علیه و آله و ائمه الهدی اثره، فكل علمه

[صفحه 159]

الی الله سبحانه، فان ذالك منتهی حق الله علیك.»

پیش از ترجمه، توضیح این نكته لازم است كه انسان از جهت درك حقایق در این جهان، گنجایش معینی دارد، هم در وجود انسان ابزار درك و شناخت محدود است و هم در بیرون از وجود انسان موانعی برای دریافت نامحدود هست. و راه درست رساننده به هدف را باید از رهروان و راهنمایان و از كسانی پرسید كه با مقصد در ارتباط هستند، اگر شیطانهای درونی و بیرونی باری بر انسان تحمیل كردند كه توان بردنش را ندارد، آن را بر دوش نگیرد و بداند كه اگر با چنین باری به سوی مقصد رهسپار گردید، نه تنها به منزل نمی رسد كه از سنگینی بار به هلاكت نیز خواهد رسید و امام چنین به سخن ادامه می دهد:

پس ای پرسش كننده نیك بنگر! هر گونه راهنمایی كه از جانب قرآن برای نشان دادن پروردگار به دست تو رسید، پیروی از آن را بپذیر و از نور هدایتش پرتوی روشنگر فرا راه خود قرار ده و دانستن چیزی را كه شیطان بر تو تحمیل كرد و بار دشواری را كه بر دوشت انداخت، از آن گونه دانستنیهایی كه نه آگاه شدن از آنها در كتاب خدا بر تو واجب گردیده است و نه در شیوه ی آموزشی پیامبر (ص) و پیشوایان هدایت اثری از آنها رسیده است، دانستنش را به خدای سبحان واگذار، زیرا این واگذاشتن به خدا، پسین سرانجام حق خدا است بر تو.

[صفحه 160]

امیرالمومنین در دنباله ی سخن، با تفسیر آیه ی هفتم سوره ی آل عمران، موضوع را برای شنوندگان روشنتر می كند: در این آیه، خداوند سبحان آیات محكم و متشابه را برای پیامبر گرامی و امت اسلامی بیان می فرماید و موضعگیری نادرست منحرفان فتنه جو و آشوبگر فكری و موضعگیری درست دانشمندان ژرفنگر و راسترو و حقیقت پژوه را در برابر آیات متشابه نشان می دهد. امیرالمومنین نیز با استناد به این آیه روشن می كند كه ذات و هستی پروردگار و شناخت عینی پیدا كردن بدان، از متشابهات است و حقیقتی است از جهان غیب و نهفته از ما كه چاره ای جز ایمان آوردن در برابر آن نیست، لیكن ایمانی همراه با یقین و در نتیجه ی ژرف اندیشی، نه ایمانی از سر ناتوانی و بر پایه ی نادانی:

«و اعلم ان الراسخین فی العلم هم الذین اغناهم عن اقتحام السدد المضروبه دون الغیوب، الا قرار بجمله ما جهلوا تفسیره من الغیب المحجوب، فمدح الله تعالی اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم یحیطوا به علما و سمی تركهم التعمق فیما لم یكلفهم البحث عن كنهه رسوخا، فاقتصر علی ذلك و لا تقدر عظمه الله علی قدر عقلك فتكون من الهالكین.»

[صفحه 161]

و بدان كه راسخان در علم و به ژرفاهای دانش فرورفتگان كسانی هستند كه اقرارشان به جملگی جهل خود از تفسیر حقایق جهان موجود در پس پرده ی غیب، آنان را از كوشش بی فایده برای برانداختن پرده هایی كه در برابر حقایق غیبی زده شده است و نفوذ با تكلف و كوركورانه در آن جهان بی نیاز كرده است و خدای متعال اعتراف آنان را از دسترسی پیدا كردن بدانچه احاطه ی علمی بر آن ندارند ستوده، دست برداشتن آنان را از ژرفنگری در آن چه مكلف به بررسی ژرفاهایش نیستند، رسوخ نامیده است. پس تو هم به همین اندازه بسنده كن و بزرگی خدا را به اندازه و سنجش عقل خودت اندازه گیری نكن كه در نتیجه از هلاك شدگان باشی.

در بخش زیر امیرالمومنین مرز نفوذ و توان حركت ابزارهای شناخت موجود در انسان و قلمرو درك هر كدام را بیان كرده است. می گوید:

«هو القادر الذی:

1- اذا ارتمت الاوهام لتدرك منقطع قدرته،

2- و حاول الفكر- المبرا من خطرات الوساوس- ان یقع علیه فی عمیقات غیوب ملكوته،

3- و تولهت القلوب الیه لتجری فی كیفیه صفاته،

[صفحه 162]

4- و غمضت مداخل العقول- فی حیث لا تبلغه الصفات- لتناول علم ذاته، ردعها،

و هی تجوب مهاوی سدف الغیوب، متخلصه الیه- سبحانه-

فرجعت اذ جبهت معترفه بانه لا ینال بجور الاعتساف كنه معرفته و لا تخطر ببال اولی الرویات خاطره من تقدیر جلال عزته.»

[صفحه 163]

او همان وجود توانا است كه:

1- هنگامی اوهام چون تیر رها شوند برای اینكه مرزهای پایانی قدرتش را دریابند،

2- و هنگامی كه اندیشه ی- زدوده از وسوسه هایی كه پی در پی در آمد و رفت هستند- در تلاش است كه در ژرفاهای غیبهای قلمرو خاص او بر وجودش فراگیر شود،

3- و در آن هنگام كه دلهای واله و شیدا با شیفتگی به سویش روان گردند برای اینكه در چگونگی صفات و نشانیهایش جاری شوند،

4- و راههای ورودی خردها- برای رسیدن به دانستن ذاتش- چنان خود را باریك و پیچیده می كنند، كه صفات توان دریافت چنین پیچیدگی و باریك شدنی را هم ندارند،

و در حالی كه این نیروها بیابانهای بیكران و جهانهای تاریك غیب را زیر پا می گذارند، كه از هر مانعی رها شده خود را به خداوند سبحان برسانند،

همگی را در مرز خودشان نگاه می دارد و سپس به شدت می راند و برمی گرداند،

پس آنها با خوردن سرشان به سنگ و پیشانیشان به دیوار بلند مرز میان غیب و شهود، بازگشته اعتراف كنان كه ژرفای شناخت او با بیراهه رفتن و از حد خود تجاوز كردن دست یافتنی نیست و ارزیابی و اندازه گیری اندكی از شكوه بزرگی او نیز به خاطر هیچ اندیشمندی نمی گذرد.

امام همچنان به سخنان نغز و پر مغز خود در توحید و معرفت ادامه می دهد و

[صفحه 164]

اندیشه ها و خردها را از بیراهه رفتنها و كجی و گم شدن در بیابانهای بیكران و سرگردان كننده ی فلسفه و دانش سطحی و خودبینی ها باز می دارد و به راه درست می اندازد...

ما نیز كه صدای رسا و ملكوتی امام را از فراز ایوان سده ها و روزگاران و آشكارتر از هیاهوی بسیار و بی مغز بیراهه روندگان و كجروان، به گوش جان می شنویم، از بوی گل مست شده دامن از كف می دهیم و ناگهان به هوش آمده مسجد را از همگان تهی می یابیم و بانگ جاویدان علی را در گوشه ی دیگری از این جهان- كه برای او سراسر مسجد و دانشگاه است- می شنویم كه چنین آموزش می دهد:

«اول الدین معرفته و كمال معرفته التصدیق به و كمال التصدیق به توحیده و كمال توحیده الاخلاص له و كمال الاخلاص له نفی الصفات عنه، لشهاده كل صفه انها غیر الموصوف و شهاده كل موصوف انه غیر الصفه، فمن وصف الله سبحانه فقد قرنه و من قرنه فقد ثناه و من ثناه فقد جزاه و من جزاه فقد جهله و من جهله فقد اشار الیه و من اشار الیه فقد حده و من حده فقد عده و من قال: «فیم» فقد ضمنه و من قال «علام» فقد اخلی منه.»[2].

[صفحه 165]

پایه ی نخستین دین شناخت او است و شناخت كامل او راست دانستن او به وسیله ی او است و راست دانستن كامل او یكتا به شمار آوردن او است و یكتا به شمار آوردن كامل او یكتویی و عمل خالص داشتن برای او است و اخلاص كامل داشتن برای او نفی كردن صفات از او است، بدان علت كه صفت خود گواهی می دهد بر جدائیش از موصوف و هر موصوف نیز خود گواه است كه چیزی است جدای از صفت، پس هر كس خدای سبحان را (جدا از ذات) وصف كند او را با چیزی كه همان صفت باشد همراه ساخته است و هر كس او را با چیزی همراه ساخت، دو چیزش دانسته است و هر كس او را دو چیز به شمار آورد به اجزایی تجزیه اش كرده است و هر كس او را تجزیه كرد وی را نشناخته است و هر كس او را نشناخت با انگشت به سویش نشانه رفته است و هر كس او را نشان داد مرزی برایش قائل شده است و هر كس او را در مرز و حد قرار داد به شماره اش در آورده است، و هر كس گفت: «در چه چیزی است» او را در درون آن چیز در آورده است و هر كس گفت: «بر روی چه چیزی قرار دارد» دیگر جاها را از او تهی دانسته است.

«كائن لا عن حدث، موجود لا عن عدم. مع كل شی ء لا بمقارنه و غیر كل شی ء لا بمزایله، فاعل لا بمعنی الحركات و الاله. بصیر اذ لا

[صفحه 166]

منظور الیه من خلقه، متوحد اذ لا سكن یستانس به و لا یستوحش لفقده.»[3].

دارای هستی است، اما از پیشامدی در زمانی هست نشده، هست است، لیكن از نیستی نیامده است، با هر چیزی هست اما نه با در كنار آن چیز قرار گرفتن و جدای از هر چیزی است اما نه با بر كنار بودن از آن چیز، انجام دهنده است، لیكن به معنای استفاده كننده از جنبش ها و ابزار نیست، او است بینای مطلق بی احتیاج به دیدگاهی از مخلوقاتش. به ذات خود یكتا است در آن هنگام كه موجودی در جایی ساكن نبوده است كه با او همدم شود و از نبودنش احساس وحشت و تنهایی كند.

در بخش نخست از این سخن، امیرالمومنین پایه و بنیاد دینداری را شناخت درست خدا در نیت و گفتار و عقیده و عمل می داند و معیار این درستی را در نفی صفات از خدا بیان می كند، بدین معنی كه همه ی هستی جلوه ی ذات او است و ما جز با نشانه ها و اوصاف او را نمی توانیم شناخت و قرآن هم سرشار از اسماء و صفات الهی است، لیكن امام ما را نهی می كند كه از سر جهل و خود بینی و سنجیدن خدا با

[صفحه 167]

خود، صفاتی جدای از ذاتش برای او قائل شویم، بلكه صفات خدا را باید ذاتی بدانیم.

در بخش دوم، امام خدا را با افعالش به ما می شناساند، لیكن ما را آگاه می سازد كه وجود او، همچون خود ما و دیگر آفریدگانش، از نیستی ذاتی و از حدوث زمانی به وجود نیامده است، فعل او بر اساس نیاز و مشروط به شرطی نیست و حالات و صفاتش مطلق و بی مانند است.

امام پیوسته در همه جا و همه حال آموزش می دهد، چه در میدان جنگ و چه در روزگار صلح، چه در مسجد و چه در خانه، چه به عنوان مبحثی مستقل و چه به منظور بیان مقدمه ای از یك خطبه. و باز در توحید خدای سبحان چنین داد سخن می دهد:

«الحمد لله الذی لم تسبق له حال حالا، فیكون اولا قبل ان یكون آخرا و یكون ظاهرا قبل ان یكون باطنا، كل مسمی بالوحده غیر قلیل و كل عزیز غیره ذلیل و كل قوی غیره ضعیف و كل مالك غیره مملوك و كل عالم غیره متعلم و كل قادر غیره یقدر و یعجز و كل سمیع غیره یصم عن لطیف الاصوات و یصمه كبیرها و یذهب عنه ما بعد منها و كل بصیر غیره یعمی عن خفی الالوان و لطیف الاجسام و كل ظاهر غیره غیر باطن و كل باطن غیره غیر ظاهر.»

[صفحه 168]

سپاس و ستایش ویژه ی الله آن وجود واجبی است كه حالتی از او از حالت دیگرش پیشی نگرفته است كه تا پیش از پسین بودن نخستین باشد و پیش از نهان بودن آشكار باشد، هر چیزی به یكتایی نامیده شده است دچار كمی گردیده جز او و هر عزتمندی جز او خوار است و هر نیرومندی جز او ناتوان و هر دارنده ای جز او در مالكیت دیگری و هر دانشمندی جز او دانش آموز است و هر توانایی جز او گاه بر چیزی توان دارد و گاه از توان می افتد و هر شنوایی جز او آواهای بسیار آهسته را نمی شنود و آواهای بسیار بزرگ او را كر می كند و آواهای دور به گوشش نمی رسد و هر بینایی جز او رنگهای بسیار ناپیدا و اجسام بسیار ریز را نمی بیند و هر آشكاری جز او نهان است و هر نهانی جز او ناپیدا است.

«لم یخلق ما خلقه لتشدید سلطان و لا تخوف من عواقب زمان و لا استعانه علی ندمثاور و لا شریك مكاثر و لا ضد منافر و لكن خلائق مربوبون و عباد داخرون. لم یحلل فی الاشیاء فیقال: هو فیها كائن و لم ینا عنها فیقال: هو منها بائن. لم یوده خلق ما ابتدا و لا تدبیر ماذرا و لا وقف به عجز عما خلق و لا ولجت علیه شبهه فیما قضی و قدر، بل قضاء متقن و علم محكم و امر مبرم. المامول مع النقم،

[صفحه 169]

المرهوب مع النعم!»[4].

آنچه را آفرید نه برای تقویت قدرتی و نه از ترس سرانجامهای زمان بوده است و نه به منظور یاری جستن علیه همانندی جنگجو و نه علیه شریكی افزایشجو و نه در برابر ضدی بالنده به شمار افراد خود آفریده است، بلكه همگی آفریدگانی هستند پرورش یافته و فرمانبردار پروردگار و بندگانی سر به فرمان و پیرو. در چیزها درون نشده است تا بتوان گفت: او در آنها موجود است و از چیزها جدا نگردیده است كه بتوان گفت: از آنها جدا است. آفرینش نخستین او را خسته نكرده است

[صفحه 170]

و اداره و گردانیدن آفریدگان او را به رنج نینداخته است و بر اثر درماندن از آفرینش نیز از آن دست نكشیده است. هرگز در انجام دادن قانون و اندازه گذاشتن برای آفریدگان شبهه و ابهامی بدو دست نداده است، بلكه قانون است كه به استواری در علم ذاتیش گذشته است و دانشی است در ذات او محكم و فرمانیست بدون شكست و گسستن. امید به نعمتش می رود در عین داشتن اراده و قدرت انتقام گرفتن و سركوبی و بیم خشمش وجود دارد با وجود فراگیری و دریغ نكردن در نعمت دادن.

بحث شناخت و توحید در نهج البلاغه فراوان است. خواننده ی علاقه مند می تواند به كتابهای زیر مراجعه كند:

الهیات در نهج البلاغه، لطف الله صافی گلپایگانی

حكمت الهی و نهج البلاغه، شهید دكتر محمد مفتح

حكمت نظری و عملی در نهج البلاغه، حجه الاسلام جوادی آملی

سیری در نهج البلاغه، استاد شهید مرتضی مطهری

[صفحه 171]


صفحه 154، 155، 156، 157، 158، 159، 160، 161، 162، 163، 164، 165، 166، 167، 168، 169، 170، 171.








    1. آنچه در ذیل این مطلب می آید از خطبه ی اشباح (91) در نهج البلاغه گرفته شده است.
    2. نهج البلاغه، از خطبه ی اول.
    3. نهج البلاغه از خطبه اول.
    4. نهج البلاغه، خطبه ی 65.